۱۳۸۹/۱۰/۰۶

احوالات امروز

خیلی خوابم میاد . با اینکه دیشب ساعت9 خوابیدم صبح ساعت 8 بیدار شدم از صبح کلی چای و قهوه خوردم ولی الان دلم می خواد فرار کنم برم تو تختخوابم و بخوابم . بخوابم تا ابد . یا لااقل بخوابم تا یه چیزایی تموم بشه . یه روزایی بگذره .
ولی باید برم یه جلسه مهم ، عصر هم که کلاس زبان دارم بعدشم یه سر به مامان می زنم تا برسم خونه ساعت شده 11 - 12 .
تازه امشب 90 هم داره . تنها برنامه ای از تلویزیون ایران که من می بینم و همیشه 3 شنبه ها به شدت خواب آلوده هستم ولی می ارزه حال می کنی برنامه این جوون ایرونی فردوسی پور رو که می بینی . برنامه کامبیز حسینی رو هم خیلی دوست دارم پارازیت . اونم از اون جوون ایرونیاس که من خیلی ازش خوشم می یاد .
خیلی خوابم میاد .
نفسم در نمی یاد از خستگی کاذب.
هر روز روزنامه شرق رو می خرم ولی هیچوقت نمی خونمش آخه حتما همه خبراشو قبلا تو بالاترین خوندم www.balatarin.com . ولی یه دلیل اینکه می خرمش واسه حمایت کردن از آخرین بازمانده های ... است.
دلیل دیگه اش اینه که تو شرکت ما یه آقایی هست که نظافت می کنه . آدم بسیار زیاد باحالیه . یه بار ازم خواست که روزنامه باطله های شرقم رو بهش بدم . با عشق می خوندشون و من لذت می برم از لذت بردنش. آدم عجبیه انگلیسیشم خیلی خوبه می گن یه مدت تو آمریکا زندگی کرده و فکر کنم قصه زندگیش جالب باشه می گن خونوادشون خیلی پولدار بودن و ... بقیه اشو نمی دونم.
چقدر خوابم می یاد ...

۱ نظر:

آذین گفت...

چه جالب :) مثل اینکه شما از قطب بی تراوش به قطب پر تراوش رفتین :) خوش به حال من... اول از همه عجب نظافت چی باحالی دارین ها! کلی شاخ در آوردم... منم از خوندن روزنامه ی باطله بیشتر از بی طله! لذت می برم! درکش می کنم!
چقد خودتون هم باحالید :) اینکه نود رو می بینی، برام خیلی جالب بود. یاد این شعر سهراب افتادم: وسیع است (به جای بود!) و از اهالی امروز است و باتمام افق های باز نسبت دارد ...