۱۳۸۹/۰۹/۲۱

بارون

می گن فردا بارون می باره .
می گن با آبپاشی که رو آزادی کردن بارون اسیدی برج آزادی رو خراب کرده .
بارون که بباره اسیدا که برن بعدش می رم زیر بارون قدم می زنم تا خیس خیس بشم .
مثل وقتایی که جوون بودم. تو برف و بارون پیاده می رفتم . چه روزگاری بود.
اونموقع فکر می کردیم چه آینده ای خواهیم داشت . دریغ از اینکه بعدها آرزوی اونروزا رو خواهیم داشت . اون راحتی و آزادی.
اون خیال راحتی که باهاش می شد تا آخر دنیارو پیاده رفت.
شهر هنوز زشته.
به امید فردای بارونی .