۱۳۹۰/۰۹/۲۹

...

و عجب می گذرد این زندگی . امشب یک دوست قدیمی می گفت قدیما وقتی خوش می گذشت زود می گذشت ولی اینروزها بد هم که می گذره زود میگذره . چقدر راست می گفت .
تهران دوباره آلوده است . دوباره منتظر بارانیم .
آفتاب زرد بد رنگی است .
دوست دارم بخوابم ، خیلی هم زیاد خسته ام ولی دلم نمی خواهد بخوابم . خیلی زود صبح می شود . منتظر صبح نیستم. منتظر هیچ صبحی و هیچ سپیده دمی .
....