۱۳۹۰/۰۳/۳۰

لهو و لعب

گاهی حتی وقت نداری دلت بگیرد. خنده دار است .
در یک مهمانی کوچک نشسته بودیم و شام می خوردیم که زنگ زدند. پلیس بود و خبر دار شده بود که چند نفر اینجا جمع شده اند و کمی خوشند . جالب بود فقط 9 نفر بودیم و نیم ساعت قبل به یک موضوع با مزه خندیده بودیم. گزارش داده بودند که مجلس لهو و لعب بر پاست . یارو می گفت بزن و برقص داشته اید. جالب بود که اصلا خبری از رقص نبود و از خودشان برایمان جرم آنهم چه جرمی می ساختند . ما فقط حرف زده بودیم و کمی خندیده بودیم. صاحبخانه گفت من مهمان دعوت نکرده ام که گریه کنند معلوم است که می خندیم. و خلاصه جالب بود .
نیروی انتظامی مراجعه کرده آدم خوبی بود و شرمنده از اینکه مزاحم شده است ولی دو تا ریشوی معلوم نیست از کجا آمده بودند از همانها که عقده دارند و به کشتن چراغ به در خانه ها می آیند.
روزگار غریبی است . خنده در خانه خودت هم ممنوع است .
خنده از مصادیق لهو و لعب است . لعنت به این دو کلمه . کلاس چندم دبستان بودم که اولین بار با این دو کلمه در کتاب دینی آشنا شدم. از همان موقع خنده ام می گرفت به این دو کلمه . بعدها دیدم که انگی است که به هر نوع خوشی می بندند و وادارات می کنند که عطای هر نوع دلخوشی را به لقایش ببخشی . کافیست کمی حوصله دردسر نداشته باشی.
یاد نسل خودمان که می افتم اشکم در می آید چقدر در مدرسه و دانشگاه و دوران جوانی اذیتمان کردند . یادم است حق نداشتیم جوراب سفید پا کنیم . کفش کتانی داشتم که به اندازه 1 سانتی متر در 1 سامتیمتر جلویش رنگ سبز داشت. وادارم کردند با ماژیک مشکی اش کنم .
به هر حال کاری کرده اند که همیشه در ترس و نگرانی باشی و 90 درصد زندگیت جرم باشد.
از موزیکی که گوش می کنی ، تا لباسی که می پوشی و غذایی که می خوری و فیلمی که می بینی.
تا کتابی که می خوانی و فکری که می کنی و عقیده ای که داری.
همه و همه را باید سانسور کرد .
وقت ندارم دلم بگیرد .

....