۱۳۸۹/۱۲/۰۸

یک احساس قاطی پاطی

شب عیده . همه جا شلوغه . شلوغی به دلایل مختلف . کار هست . خانه تکانی هست . خرید عید هست . چهارشنبه سوری هست . آخرین سه شنبه های سال . بارانی می بارد . کسی در بند است . عشق گم است و مبهم. بی حسم. تکلیف خورشید معلوم نیست می خواهد بتابد یا نتابد خودش هم نمی داند.
تکلیف هیچ چیز معلوم نیست . تکلیف هیچ کس معلوم نیست . خودمان هم نمی دانیم که چه می خواهیم . فقط می دانیم که وضعیت فعلی مان را نمی خواهیم.

"بیش از این دگر مرا نزن گر زنی بزن سخن بزن "

این یه قسمت از یکی از ترانه های فرهاد دریا خواننده افغانیست . تو وبلاگ شادی بهش اشاره شده بود پیداش کردم گوشش کردم با این بی حسی اشکم رو در آورد.

نمی فهمم . نمی فهمم . نمی فهمم . زندگی رو نمی فهمم اصلا نمی فهممش . خیلی چیزارو نمی فهمم .

...