۱۳۹۰/۰۴/۲۵

احساسم

احساس می کنم کثیف شده ام. حقیر شده ام . کوچک شده ام . محیطم به من این حس را می دهد.
باید فرار کرد از محیطی که اینگونه تو را لجن مال می کند.
.....

من کجا و مروارید کجا....

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد

...

دلم نمی خواهد وقتی دلم گرفته بنویسم . ولی می بینم که آنوقت باید هیچوقت ننویسم. همیشه بالاخره یک گوشه ای از دلم گرفته . همیشه خراشی است روی صورت احساس.
و لعنت به این خراشها . گاهی صبح که بیدار می شوم مهربان بیدار می شوم. گاهی عصبانی ، گاهی ناراحت ، گاهی خوشحال . نمی دانم به چه چیزی ربط دارد خودم بیشتر اعتقاد به شیمی دارم . شیمی جسم که کل روانت را به بازی می گیرد.


امروز مهربان نیستم .خوشحال هم نیستم . راستش روحم و ذهنم و روانم نازک شده است . یک تلنگر برای پکیدنم کافیست. خودم می دانم وضعیتم را . ولی بقیه نمی دانند. بقیه نمی فهمند برای همین هم درکم نخواهند کرد احتمالا در دلشان به من فحش خواهند داد . خواهند گفت دیوانه عقده ای. یا شاید هم چند تا فحش بدتر . اشکالی ندارد بگذار فکر کنند عقده ای و بداخلاق و دیوانه هستم.
دوباره فیلم Rouge (قرمز) را دیدم. از سری فیلمهای جاودانه آبی سفید قرمز اثر کیشلوفسکی.
جنبه ندارم کاملا قاطی می کنم با دیدن یک فیلم عمیق.
یک قسمت فیلم قاضی بازنشسته می گفت من راجع به آدمهایی قضاوت می کردم که اگر در شرایط آنها بودم دقیقا همان کار آنها را می کردم . اگر جای آن قاتل بودم قتل می کردم و اگر جای آن دزد، دزدی .

فیلم NO String attached با بازی ناتالی پورتمن و اشتون کوچر رو هم دیدم . فیلم خوبی بود . احساس می کردی چقدر راحتند.

من امروز بدجوری دارم با همه دعوا می کنم .
.............