۱۳۹۰/۰۲/۲۸

دور تند تهوع آور

زندگی دوباره رو دور تند تهوع آورش رفته. امروز اینقدر کار کردم که از شدت خستگی دارم تلف می شم. البته هنوز هم باید باشم هنوز کارا تموم نشده. از صبح این مخ من یکریز داره کار می کنه. هوا کمی گرمه . کلافه شدم و موهام از زیر مقنعه مثل برق گرفته ها زده بیرون. دلم استخر می خواد یا رودخونه. دریا نه چون آبش شوره . منتظرم بچه ها کاراشون رو تحویل بدن و من چک کنم . آهنگ فرانسوی tombe la neige رو دارم گوش می کنم که منو می بره به یه روز برفی که چشم به جاده دوخته باشی برای اومدن کسی که دوستش داری و می دونی که بر نمی گرده...

امشب و فردا شب و پس فردا شب مهمونی دعوتم. نمی دونم چی شده یه دفعه همه تصمیم گرفتن مهمونی بگیرن.

ولی خوبه بعد از یه هفته کاری سنگین . 3 تا مهمونی کاملا متفاوت می چسبه. تازه هفته بعد هم کم وحشتناک نیست اوضاع کار.

نوشتن مخم رو آروم می کنه .....