۱۳۹۰/۰۶/۳۱

مردم اینجا

با همکارم نشسته بودیم تقریبا یه جلسه دو نفره کاری بود . پنجره باز بود و یه دفعه صدای یه دعوای وحشتناک بین چند نفر می یومد و جاتون نه خالی که چه فحش های رکیک و زشتی به هم می دادن . لحظات سختی بود . ولی اینبار دیگه خجالت نکشیدم . چه ربطی به من داره که اونا اینقدر بی ادبن ؟؟؟!!! تنها عکس العملم بستن پنجره بود و بعد ادامه کار....

.....

از خونه تا شرکت راهی نیست ولی من تنبل که همیشه دیرم شده با ماشین می یام . ترافیک بدی بود و من گفتم بذار تحلیل کنم که واسه چی اینقدر شلوغه . توی همین یک تیکه راه نزدیک به صد خلاف دیدم. از پارک در جای نا مناسب گرفته تا دور زدن در جای ممنوع . سوار کردن مسافر در وسط خیابون و رد کردن چراغ قرمز و عبور دیوانه وار عابرها و ................

مغزم درد گرفت.

.....

توی هواپیما خانم هموطنی که کنار من نشسته بود سرش توی مانیتور من بود و من بی خیال دیدن فیلمم شدم.

......

مردم دیروز صبح زود بیدار شدند تا اعدام ها را تماشا کنند.

......

در پارکینگ خانه چراغ ماشینم را خرد کرده اند . به روی مبارکشان نمی آورند .

......

خسته از کار و اعصاب خردیهایش در صف خرید لبنیات محلی ایستاده ام . آقایی می آید و من را کنار می زند و سفارشش را می دهد. می گویم آقا نوبت من است . می گوید ا شما به نظر خسته می یایید اول شما بخرید . فقط گفتم خسته نیستم نوبت من است شما نمی خواد لطف کنید .(البته تو دلم گفتم)

.....

در مجتمعی که مادرم تازه به آنجا رفته خانم بسیار شیک و پیکی در می زند و می گوید همسایه بالایی شما هستیم . بچه ام مریض است شوهرم نیست لطفا 50000 تومان به من قرض بدهید شب به شما پس می دهم . بعدا کاشف به عمل می آید که ایشان معلوم نیست چه کسی بوده اند و چطور وارد ساختمان شده بودند.

.....


خیلی نمونه های دیگر هست .
نمی خواهم غر بزنم.
اینها در عرض یکهفته رخ داده برای من .
تقریبا 10 مورد دیگر است که چون زیادی شخصی است نمی توانم تعریف کنم .

.....................