۱۳۸۹/۱۲/۰۳

بوی عید

امروز همه می گفتن بوی عید می یاد . نمی تونم تصور کنم کسی تو این شرایط به عید فکر کنه .
از اول زندگیم از عید نوروز بدم می اومد. چراشو نمی دونم ولی همیشه بدم می اومد. همیشه از عیدی گرفتن خجالت می کشیدم. از تکراری بودن مهمونیها بدم می اومد. از لباس نو متنفر بودم. همیشه از عید بدم می اومد. حتی وقتی مادربزرگم زنده بود. تو خونه ما هیچکس اصرار نمی کرد که حتما لحظه سال تحویل سر سفره هفت سین باشیم. من اکثر سال تحویل های زندگیم رو خواب بودم.

از بیم و امید عشق رنجورم
آرامش جاودانه می خواهم
بر حسرت دل دگر نیفزایم
آسایش بیکرانه می خواهم

.....