۱۳۹۰/۰۵/۰۵

مهربانی صفت بارز عشاق خداست

هوای تهران ابریه . منو یاد پاییز می اندازه و تازه یادم می افته که چقدر دلم تنگ شده برای پاییز و بارون.
صبح که پیچیدم تو پارکینگ راننده شرکت رو دیدم برام دست تکون دادو سلام و علیک گرمی کرد. بعدش منکه ماشین رو پارک کردم دیدم آسانسور رو نگه داشته تا من هم برم. محبت بی دریغ و خالصانه اش و انرژی مثبتی که اول صبحی به من منتقل کرد چنان حس خوبی به من داد که مدتها بود نداشتم .
اینجا آدمها با هم نامهربانند . وقتی کوچکترین محبتی از کسی می بینی یه حس غریبی به سراغت می یاد . یاد گذشته ها می افتی .

دیروز که رانندگی می کردم دوستم کنار دستم نشسته بود. گفت چقدر خوب و با حوصله و مهربان با مردم رفتار می کنی در رانندگی . چقدر خوبه که عصبانی نمی شی. گفتم من این نبودم . همیشه عصبانی می شدم و سعی می کردم حتما حقم رو در رانندگی بگیرم. بعد دیدم هم اعصاب خودم رو به هم ریختم هم هیچ آموزشی به کسی نداده ام. بهتر است با مهربانی کردن به یاد مردم بیاوریم که زمانی مهربانی نمرده بود. زمانی بود در روزهای نه چندان دور که ما اینقدر خشن نبودیم. برای خوردن دو آینه ماشین به هم قتل نمی کردیم. زمانی بود که تصادف هم می کردیم می گفتیم فدای سرمان ماشین مال تصادف کردن است .

یاد شعر زیر از سهراب افتادم :

يادمان باشد از امروز جفايي نكنيم

گر كه در خويش شكستيم صدايي نكنيم

خود بتازيم به هر درد كه از دوست رسد

بهر بهبود ولي فكر دوايي نكنيم

جاي پرداخت به خود بر دگران انديشيم

شكوه از غير خطا هست،خطايي نكنيم

ياور خويش بدانيم خداياران را

جز به ياران خدا دوست وفايي نكنيم

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم

گر كه دلتنگ از اين فصل غريبانه شديم

تا بهاران نرسيده ست هوايي نكنيم

گله هرگز نبود شيوه ي دلسوختگان

با غم خويش بسازيم و شفايي نكنيم

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم

وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نكنيم

پر پروانه شكستن هنر انسان نيست

گر شكستيم ز غفلت من و مايي نكنيم

و به هنگام نيايش سر سجاده ي عشق

جز براي دل محبوب دعايي نكنيم

مهرباني صفت بارز عشاق خداست

يادمان باشد از اين كار ابايي نكنيم


.....