۱۳۹۰/۱۰/۰۵

پیام بیضایی برای علاقه مندان آثارش

پیام بیضایی برای علاقه مندان آثارش در سالروز تولد 73 سالگی اش:
از شما می پرسم
که امروز به جهان می آیید
فردا چه پیش روی شماست؟
آیا ما را تکرار می کنید
بر جاده های تنگ سراشیب
و خسته به تلخی ، جای دیگران را می سپرید؟
آیا از شما یکی یا همه بن بست را می بینید و زمان را که می گذرد؟
آیا به پشت سر می نگرید
به ره سخت آمده
و میان بری می یابید؟
ما خویش را نمی بخشیم
ما در جازدگان
ما قربانیان خودیم
اما
آیا فردا روز بهتری است؟
از شما می پرسم
که امروز به جهان می آیید !!!
.......

۱۳۹۰/۰۹/۲۹

...

و عجب می گذرد این زندگی . امشب یک دوست قدیمی می گفت قدیما وقتی خوش می گذشت زود می گذشت ولی اینروزها بد هم که می گذره زود میگذره . چقدر راست می گفت .
تهران دوباره آلوده است . دوباره منتظر بارانیم .
آفتاب زرد بد رنگی است .
دوست دارم بخوابم ، خیلی هم زیاد خسته ام ولی دلم نمی خواهد بخوابم . خیلی زود صبح می شود . منتظر صبح نیستم. منتظر هیچ صبحی و هیچ سپیده دمی .
....

۱۳۹۰/۰۹/۲۷

نیست شده

هستم اگر می نویسم اگر نمی نویسم پس حتما نیستم . واقعا نیستم . مثل یک ذره پرتاب شده در یک فضای بی انتها شده ام. با سرعت نور زندگی می کنم و نمی فهمم زمان چگونه می گذرد . چشمهایم را که بر هم می گذارم خیلی سریع صبح می شود و بازشان که می کنم به سرعت دوباره شب می شود . سر گیجه می گیرم از این شب و روزهای به هم پیوسته .
دوباره دارد صبح می شود . و همیشه به این جمله فکر می کنم که تاریک ترین قسمت شب دقیقا قبل از سپیده دم است . و ظلمت همیشه یکقدم تا روشنایی فاصله دارد. گاهی یکقدم هم خیلی زیاد می شود.
پادزهری که روان من در مقابل هر نوع ناملایمتی ترشح می کند بی حسی است . و وقتی به این درجه از بی حسی می رسم دیگر هیچ چیزی نیستم. خودم می فهمم چه وقتهایی نیست می شوم.
وقتی به این حالت می رسم به راحتی می توانم از همه چیز دست بکشم . به راحتی می توانم هر چیز و هر کسی را کنار بگذارم.
چقدر احساس نیست شده گی دارم در این لحظه .
......




۱۳۹۰/۰۹/۱۶

؟؟؟