۱۳۹۰/۰۳/۱۶

باربد جان باخت

تیتر صفحه حوادث روزنامه شرق .
اما باربد کیست ؟
پسر بچه سه ساله ای که پدرش برای انتقام از مادرش او را با بنزین آتش زد.
اخبارش را از روز اول دنبال می کردم. تا بالاخره باربد جان باخت. و من از روز اول گفتم ای کاش باربد بمیرد. بچه ای با 70 درصد سوختگی بچه 3 ساله ای که دیگر حتی حرف هم نمی توانست بزند. پرستارها می گفتند چشمش را باز می کند . اشک از گوشه چشمهایش جاری می شودو ما می فهمیم که چقدر درد دارد.
ولی این بچه اگر زنده می ماند و بزرگ می شد با آن شکل و شمایل سوخته و با آن روانی که نمی توانم بگویم چه بر سرش آمده بود ، چگونه می توانست به زندگی ادامه دهد.

این بچه 3 ساله به چه فکر می کرد؟ زندگیش یک کابوس دائمی بود.

خشونت خشونت خشونت.
مدام صفحه حوادث را می خوانیم . خشونت دائمی شده و همیشه اسمی از چیزی به نام شیشه برده می شود. و همه او را مقصر می دانند . قتل میدان کاج را یادتان هست ؟ قاتل شیشه می کشید. پدر باربد هم شیشه می کشید . دختر 12 ساله ای که پارسال توسط پدرش به آتش کشیده شد ولی پزشک قانونی گفت که مرگ بر اثر ترکیدن قلب از شدت ترس بوده . عین این جمله را در روزنامه نوشتند. و ما خواندیم و درد کشیدیم و کاری نکردیم.

اینجا خشونت بیداد می کند . خشونتی که می گویند ناشی از مواد مخدر است.
خوشا قدیم ترها که معتادها مهربانتر بودند. تریاک این نمی کرد با مردم.
پسری بر اثر مصرف شیشه پدرش را کشت.
مرد جوان معتاد به شیشه برادرش را با چاقو تکه تکه کرد.
......
چقدر بخوانم . چقدر درد بکشم . چقدر هیچ کاری نتوانم بکنم.
اینها را می نویسم تا شاید فکری به ذهنم برسد.
شاید کاری بتوان کرد.
و باربد را با آنکه می دانستند پدرش معتاد است باز به پدرش دادند. زن حقی ندارد. بچه مال پدر است. پدر هر قدر معتادتر هر قدر بی لیاقت تر مهم نیست . بچه مال پدر است.
بچه مال پدر است . بچه مال پدر است و پدر می تواند در روز روشن آتشش بزند.
بچه 3 ساله را آتش زدند.
بچه 3 ساله مرد.
بچه 3 ساله راحت شد.

باربد جان باخت.
تف به ....

و کودک آزاری تا کی؟


.....................