۱۳۹۱/۰۸/۰۵

من و همسایه

گاهی آدم بدجوری نوشتنش می گیره . مخصوصا تو یه شب بارونی بعد از کلی قدم زدن تو یه پارک قشنگ و خلوت . همسایه مهمونی داره . از اون مهمونیا که سر و صداهای عجیب و غریب از خودشون در می یارن. کاش این مملکت هم دیسکو داشت آدما اینقدر تو خونه پارتی نمی گرفتن و شب بارونیه قشنگ آدمایی مثل منو که هوس نوشتن کردن خراب نمی کردن. هر چند خوشحالم که خوشحالن .
ولی واقعا با این آهنگ عباس قادریشون هیچ تمرکزی باقی نذاشتن برای من بدبخت تا بنویسم. البته خوب هفته قبلم از خونه من سرو صداهایی از این قبیل بیرون می رفت با این تفاوت که هوا بارونی نبود و مطمئنم همسایه اهل نوشتن نیست . 
شیطونه می گه پاشم برم بیرون تا صبح تو این بارون رانندگی کنم و بچرخم و موزیک باحال گوش کنم . 
هر وقت دلم می گیره یا هوس شمال می کنم می رم تو اتوبان مدرس از پایین پایین رانندگی می کنم تا صدر با سرعت با موزیک با صدای بسیار بلند یه جوری که پرده گوشام بلرزه . 
شیشه ماشینم باید پایین باشه تا باد هم محکم بخوره تو صورتم فرق نمی کنه باد گرم یا سرد یا ولرم. 
آقا ببخشید نمی تونم با این سرو صداها بنویسم. انگار وسط دیسکو ایرونی نشستی می خوای عمیق بنویسی خوب نمی شه دیگه . اینم از شانس بسیار قابل توجه منه که بعد از این مدت طولانی هوس نوشتن کردم و همسایه هوس رقصیدن .
............................................