۱۳۹۰/۰۸/۱۲

درد

بعضی گذشته ها را باید چال کرد، بعضی ها را باید به فراموشی سپرد، بعضی ها را باید انداخت در سطل زباله ، اما بعضیهاشان را باید ریخت توی توالت تا آدمای مختلفی روزی N بار از خجالتش در بیان . یک چیزی را که از دیروز برایم از این نوع گذشته ها شد بردم و در توالت عمومی مرکز شهر انداختم. الان با آرامش برگشتم تا رها از هر نوع گذشته کثیفی که مدتها به اجبار حملش می کردم نفسی بکشم.
دلم غم دارد اما می دانم خیلی سریع خوب می شود.
مگر قبلا درد نکشیده ام؟
زندگی به من یاد داده که با دردهایم جشن بگیرم.با دردهایم بخندم. با دردهایم برقصم. دوباره نیاز دارم به بالاترین نقطه ای که ذهنم تحمل دارد بروم و حقارت همه دردهایم را از بالا ببینم .
ایندفعه درد متفاوت تری دارم.
......