۱۳۹۰/۰۲/۱۸

تهران پر از غبار

غبار بدی شهر رو در بر گرفته. همه جا بوی خاک می ده . هوا سنگینه .کاش بارون بباره .
تازه می فهمم خوزستانیها چی می کشن. خاله ام میگفت دونه های خاک رو تو دهنت حس می کنی. راست می گفت خیلی بده . اونا که آب هم ندارن .
سرم درد می کنه چند تا از همکارام هم گفتن که سردرد دارن شاید به خاطر سنگینیه هواست .
......
اینتراپت

....
تو این فاصله بارون بارید .
هوا خنکه .

......


چند روزیه که کتاب نخوندم ولی فیلم زیاد دیدم...

یه فیلم فرانسوی به اسم خیلی وقته که دوست دارم . فیلم بسیار قشنگ در مورد می شه گفت حس مادری.

فیلمی که اسکار فیلم خارجی رو گرفت و دانمارکی بود . "در دنیای بهتر" in a better world
تو این فیلم همه چی بود . خیانت و دروغ و تجاوز و مرگ و عشق و زندگی و دوستی و ....
فیلم خوبی بود فقط شاید یه کم حوصله آدم سر می رفت چون عین زندگی بود.

من فیلمایی رو که یه کم بیشتر از زندگی معمولی توشون عشق هست و یا آدماش از آدمای معمولی یه کم فیلسوف ترن رو بیشتر دوست دارم. خود زندگی معمولی به اندازه کافی خسته کننده هست که دیگه نخوام فیلمش رو ببینم .

خیلی سرسری زندگی می کنیم. سرسری عشق می ورزیم. سرسری لذت می بریم. و عمیق می میریم.
چون مردنمان دست خودمان نیست وگرنه سرسری هم می مردیم.

کمی دقت بیشتر ، کمی عمیقتر ...


کاش بارانی بر ذهن غبار آلوده من می بارید

............................................................................