۱۳۸۹/۱۰/۲۹

خالی...

تا حالا احساس خالی بودن کردید؟ اگر این احساس رو تا حالا داشتید اونوقت دلتون خواسته که پر باشید؟ اگر دلتون خواسته که پر باشید پر از چی؟
روزایی که شدیدا کار دارم شبهاش احساس می کنم که خیلی از زندگی دورم از آدمها دورم از احساسات دورم تازه یادم می افته که امروز یکبار هم به آسمون نگاه نکردم به کوهها نگاه نکردم. همش دغدغه کار داشتم و بس .
خالی می شم اینجور وقتا.
خالی خالی.
مجموعه تهی رو تو ریاضیات یادتون می یاد؟ همیشه دلم واسش می سوخت . احساس می کردم خیلی درکش می کنم.
اما وقتی تهی می شم احساس می کنم که ریست شدم. احساس می کنم خیلی چیزا رو می تونم از اول شروع کنم .
امروز همش دستهام یخ بودند.
الانم که دارم می نویسم مثل دو تکه یخند . می دونم که نمی تونن کلمه های گرمی تراوش کنند. نه ذهنم گرمه نه قلبم و نه دستام.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها ؟!
....