۱۳۹۰/۰۲/۲۴

قصاص

این روزها یکی از اخبار مهم روز قصاص چشم در مقابل چشم است . آمنه دختری که با پاشیدن اسید توسط مجید خواستگار جواب رد شنیده برای همیشه چشمها و زیبائیش را از دست داد می خواهد در مقابل چشمهای مجید را با دستان خودش کور کند.
چقدر قضاوت کردن در این مورد سخت است . فیلم آمنه را که می دیدم دلم پاره پاره می شد. و بی آنکه مجید را بشناسم نفرتی عمیق را در قلبم حس می کردم.
قرار بود مجید امروز قصاص شود ولی به نظر می رسد حکم به تعویق افتاده است.
با آدمهای زیادی در این مورد صحبت کرده ام. باید جای آمنه بوده باشیم و گذشت کرده باشیم تا باز هم نه به راحتی بر او خرده بگیریم که خشونت خشونت می آورد . با قصاص جامعه اصلاح نمی شود.
همین چند وقت پیش بود عکسی از شیراز در اینترنت پخش شد . زنی از پشت پنجره خانه اش اعدام چند نفر را در ملا عام تماشا می کرد.
خفاش شب را خوب به خاطر دارم و بعد از آن بیجه یا بسیجه که به بچه ها تجاوز می کردو آنها را در کوره می سوزاند. قاتل میدان کاج را خوب به یاد می آورم و صبح روزی که مردم از 5 صبح برای تماشای اعدامش صف کشیده بودند همانها که روز کشته شدن مقتول هم فقط نظاره گر بودند.
چه بر ما گذشته که مرگ را به راحتی نظاره می کنیم از پشت پنجره خانه هامان . از جان دادن آدمها لذت می بریم. خشونت در ما نهادینه شده است .
نمی دانم ، قضاوت نمی کنم . ولی از اینکه قانونی بودن اعدام در یک کشور باعث می شود تا افرادی هم به جرم اندیشه متفاوت از زندگی کردن محروم شوند دلم را به درد می آورد .

این چه عدالتی است که حکم خفاش شب با خیلی ها که جرمشان انسان بودن است یکسان است .
بیزارم از این عدالت شوم . عدالت کور . بیزارم از خشونت به هر شکلی ......

.........