۱۳۹۲/۰۸/۱۸

ما را به نیمه پر لیوان چه کار ؟؟؟!!!


تقدیر ما تصادفی است که به هیچ نمی ارزد.
این روزها مدام جملات شاهین را نشخوار می کنم و می بینم که واقعا شاهین صدای نسل ماست لااقل صدای آدمهایی مثل من از نسل ما .
با هر جمله ای از شاهین خمیده تر می شوم و دردم زیادتر می شود و دلم خنک تر از اینکه کسی توانسته اینقدر خوب احساسات من را به شعر درآورد.
 
دلم گپ عمیقی می خواهد با آدمی با این حد از درک با سنسوری به این قدرت و دقت .
روحت دو قسمت شد میان ما ترک خوردی .
و من این ترک خوردن را تجربه کرده ام.
و چقدر هیچوقت ترکهایم  ترمیم نشد
دیشب پر از کابوس بودم.
کابوسهایی از جنس گذشته .
کابوسهایی از نوع بدترینها برای من .
صبحی که مرا یاد آنروزی می انداخت که انتظار نداشتم چشم هایم دوباره باز شوند .
سقف اتاق به همان زشتی بود.
وتنم دقیقا مثل همانروز درد می کرد.
انگار بسته بودنم به تخت.
همان درد . همان حس . همان اندازه تلخ .
هیچکس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست.
زمان دروغ می گوید . زمان دروغ می گوید.
 
تلخم تلخ. خیلی تلخ .
 
از بوی تند خشم زنی مثل تو .
 
ما را به نبمه پر لیوان چه کار؟ این باقی سمی است که پیشتر خورده ام.
 
دورم دور دور .
 
خیلی دور.
 
من نگرانم .
 
من دلشوره دارم. دل آشوبه دارم.
 
این عنکبوت کلافه که تار می تنم .
 
این آنکه به انتها رسیده منم .
 
ما را به نیمه پر لیوان چه کار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1111
 
 
.......................................