۱۳۹۰/۰۲/۰۴

تهران یک روز بهاری ابری

تهران هوای بهاری دلپذیری داره . می دونید که من فقط به هوای ابری می گم دلپذیر و نمی دونید که خیابونا چقدر قشنگ و سبزند. خوشحالم که زود از خونه زدم بیرون کلاغها امروز خیلی قار قار می کردن . یاد کتاب الدوز و کلاغها افتادم من 1000 بار این کتاب رو خوندم و سیر نشدم .

دیشب before sunset رو هم دیدم . اینم خیلی قشنگ بود . نمی تونم بگم کدومش بهتره brfore sunrise یه حس نوستالژیکی برا من به وجود آورد و دومی الان من بود. خوبیش این بود که فیلم رو با زبان و زیرنویس فرانسه دیدم و کلی هم فهمیدم و با جملات آنچنانیش حال کردم حالا یکبار هم باید انگلیسیش رو ببینم.

کتاب یکشنبه به نویسندگی آراز بارسقیان رو در دست خوندن دارم. کتاب خوب و روونیه و من حس نزدیکی به پسر تو قصه دارم یعنی خیلی خوب حس می کنم که چی می گه .

اون وسطا 5 دقیقه بفرمایید شام دیدم که یه خانومی توش بود که شبیه هنر پیشه های قدیمی مثلا اینگرید برگمن بود و من و برد تا کازابلانکا و هامفری بوگارت و رمانتیک ترین فیلم قرن خودش. و در آخر یه کم فیلم کوکو شنل دیدم به فرانسوی و بعد خواب مرا در بر گرفت و دو دقیقه بعد صبح شد. یعنی خیلی زود صبح شد نمی دونم چرا.

حالا هم شروع یک روز جدید و آرزوی من برای باریدن این آسمان
.....