۱۳۸۹/۱۱/۲۹

زندگی

گاهی واقعا نمی دونی با زندگی چیکار کنی؟ درست مثل الان من . 24 ساعت بی وقفه خوابیدم . فقط وسطش بسیار خواب آلوده جواب تلفن چند نفر رو دادم که نگرانم بودند.
بعدش که بیدار شدم . بالاخره کتاب نگران نباش نوشته مهسا محب علی رو تموم کردم .کتاب 147 صفحه است ولی به اندازه یک کتاب 147000 صفحه ای وقتم رو گرفت آخرش نفهمیدم چرا برنده جایزه شده و چرا چاپ هفتمشه . دق کردم تا تموم شد اصلا هم حال نکردم باهاش . بعدش فیلم توریست رو دیدم که آنجلینا جولی با جانی دپ بازی کرده و بعدش یه فیلم به زبان فرانسه و روسی دیدم مال دوران استالین و دوباره غصه هام شروع شدند. کی فکر می کرد یه روزی حکومت استالینی تموم بشه؟
ولی شد.
می شه .
همه چی یه پایانی داره .
این شو های ماهواره مخصوصا خارجیاشو که نگاه می کنم می بینم که چقدر می شه خوش بود. ولی ما بلد نیستیم. دل خوش داشتن راحتی خیال می خواد که ما نداریم. همیشه کلی مسئله واسه فکر کردن داریم.
زندگی ما هم اینه دیگه . اینه که همش باید فکر کنیم و فکر کنیم و فکر کنیم به هزار و یک چیزی که دغدغه همه ماهاست که تو کشورهایی مثل ایران زندگی می کنیم . من که می دونم هیچ فرقی نمی کنه کجا باشم این دغدغه ها برای همیشه با منه .

سرگیجه مغزی گرفتم.
فقط می خوام به زندگی یه چیزی بگم . "یه کم انصاف داشته باش فقط یه کم"
....