۱۳۹۰/۰۸/۲۷

از هر دری سخنی

بعد از دیدن برنامه مصاحبه رها اعتمادی با اردلان سرفراز با چشمهای گریون و پر از احساس اومدم یه پست طولانی نوشتم اما نفهمیدم چی شد که همش پرید.
اردلان سرفراز یکی دیگه از ترانه سراهای ایرونی که اگه یه جستجو تو اینترنت بکنید می بینید کلی از ترانه های به یاد ماندنی که تا حالا شنیدید مال اونه.
و پشت هر کدوم از ترانه هاش یه حس قوی از یه برهه از زندگیش بوده ، تو هر شعرش یه تیکه از وجودش رو گذاشته و واسه همینه که تا انتهای وجود آدم رسوخ می کنن این ترانه ها .
و خیلی هم از رها اعتمادی مجری خوشتیپ و با حال شبکه من و تو ممنونم. که از هر ایرونیه تو ایرون بزرگ شده ای ایرونیتره با اینکه از 2 سالگی اش سوئد بوده. واقعا خدمت بزرگی به فرهنگ ایرانی می کنه با این برنامه های توپش و مصاحبه های عالیش .
جالبه وقتی مقایسه اش میکنی با جوونای همسن و سالش که تو ایران بزرگ شدند و متاسف میشی ....
و بعد از خوندن کتاب "ماهی ها در شب می خوابند" که به نظرم زیادی تکراری بود کتاب "امشب نه شهرزاد ..." از حسین یعقوبی رو دست گرفتم و تا تهش رو رفتم. کتاب خوبی بود دلم نمی خواست تموم بشه اما شد. توش کلی جمله های قشنگ داشت . در زیر یه قسمتی از کتاب رو می یارم که خیلی با حس الانم می خونه :
"برای شبیه نبودن به اغلب انسان ها دست و پای بسیار می زنیم. برای اینکه در شاهراه قدم نگذاریم به کوره راه های پیچ در پیچ می افتیم و در پایان به همان نقطه ای می رسیم که افراد متوسط به آن رسیده اند و این پایانی است کابوس گونه بر رویای شخصی خاص بودنمان"
از متوسط بودن بیزارم
....................