۱۳۸۹/۱۰/۰۶

قهوه تلخ

البته منظورم قهوه تلخ مهران مدیری نیست که هیچ وقت نتونستم با طنزش ارتباط برقرار کنم . منظورم قهوه تلخیست که الان دارم می خورم یا می نوشم. بعضی چیزهای تلخ هست که واقعا لذت بخشن . البته برای من . مثل تلخی شکلات تلخ ، مثل تلخیه هر چیزی که مستت می کنه تلخیهای عاشقی و دوست داشتن و البته مرگ. منم مثل سهراب که گفت من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست و...
میگم من نمی دانم که چرا می گویند مزه شیرین بهترین مزه هاست . من تلخی رو دوست دارم .
اگه تلخی های زندگیم زیاد نبودن من الان اینی که هستم نبودم.
چشم ها را باید شست ؟ جور دیگر باید دید؟
حواسم که نباشه مثل بقیه فکر می کنم . رفتارم مثل بقیه می شه . مثل بقیه زندگی می کنم . مثل عرف جامعه اطرافم. ولی وقتی حواسم هست وقتی فکر می کنم وقتی خودم تصمیم می گیرم خیلی متفاوت می شم خیلی متفاوت . اونقدر متفاوت که وحشت می کنم . اونقدر متفاوت که تنهای تنها می شم خودم می شم و خودم . ولی می دونم شاید خیلی های دیگه هم که فکر می کنن و حواسشون به خودشون هست مثل من فکر می کنن . شاید اگه هیچکس خودشو سانسور نمی کرد دنیا خیلی متفاوتتر و راحتتر می بود.
یاد فیلم the invention of lying افتادم . آدمها اولش نمی دونستن دروغ چیه اصلا نمی تونستن دروغ بگن ولی یه روز یکی ...
خودتون ببینید خیلی عالیه .
...

۱ نظر:

آذین گفت...

چقدر جالب من هم امروز داشتم به چیزی مثل همین فکر می کردم،به متفاوت فکر کردن و نکردن. و دیدم که فراموشی چیز خیلی بدیه... وقتی فراموش می کنیم داغ چیزهایی رو که از عمق وجودمون تجربه کردیم، به متفاوت شدن، متفاوت پسندیدن و متفاوت بودن خودمون هم اعتراض می کنیم ولی دلشوره نمی ذاره که کندو کو نکنیم، آها همون ناخودآگاه میاد به سراغمون و جای داغ دلمونو نشون میده... اینه که به جای شیرینی به طرف قهوه تلخ میریم یا هوس یه دود کثیف سیگارو می کنیم......... ای واااااای ی ی ی