۱۳۸۹/۱۰/۰۸

شب

شب شد. یه کم سردمه . یه کم نگرانم . می خوام یه فیلم ببینم ولی تمرکز ندارم . فکرم مثل یه آیینه شکسته شده. هزار تکه و هزار تصویر. رو تختخوابم همه چیز هست از روزنامه شرق گرفته تا کتابهای فرانسه و سی دی های فیلم و گوشی تلفن و موبایل و کنترل تلویزیون و lyrics یک ترانه عاشقانه به زبان فرانسوی و از همه مهمتر خودم.
به خودم که فکر می کنم انگار دارم به یه آدمی فکر می کنم که تا حالا ندیدمش . هیچ تصوری از خودم ندارم. چقدر غریبه ام.
چقدر باری به هر جهت زندگی می کنم. چقدر فاصله است بین آنچه که هستم و آنچه که باید باشم. و اصلا چه بایدی هست برای بودن.
و چه مایوس می کند این زندگی آدم را . آدم آدم آدم را.
مگر می شه کمی حس داشته باشی و تو این شرایط بتونی خوشحال باشی؟
چقدر ببلعم خشمم رو؟
نمی دونم چرا امروز یاد شعرایی می افتم که وقتی خیلی بچه بودم می خوندم. قدیما یه کم جوونترا یه دفترایی داشتن که توش یه سری شعر می نوشتن ما هم مال یکی از دخترای همسایمونو برمیداشتیم و یواشکی می خوندیمش گاه گاهی بینش خاطراتی هم بود که با کنجکاوی و تند و تند قبل از اینکه مامان سر برسه می خوندیم . اونموقع یه دختر همسایه داشتیم که طلاق گرفته بود. تنها مطلقه محله بود. خیلی خوشکل بود و ما هیچ وقت نفهمیدیم واسه چی طلاق گرفته؟ یه دفتر داشت و دفترشو می داد مامانم بخونه . ما هم وقتی مامان حواسش نبود یواشکی بر می داشتیم و تند و تند ورق می زدیم.
یکی از شعرایی که من در دم حفظش کردم این بود.
گویند فلان آدم خوبیست که هرگز
در زندگی از بهر کس آزار ندارد
تکلیف بشر خدمت نوع است وگرنه
سنگ سر ره هم به کسی کار ندارد
و من که همیشه همه چیز رو بلافاصله تو ذهنم به تصویر می کشم یادمه که اونروز تو ذهنم یه سنگ بودم با دو تا چشم درشت و ترسیدم و اصلا خوشم نیومد از سنگ بودن.
الان چی هستم؟ یه سنگی که نمی خواد بپذیره که سنگه .
و من بعد از اون سالها بیش از صدها هزار بار شنیدم که فلانی آدم خیلی خوبیه سرش تو کار خودشه آزاری به کسی نمی رسونه.
الان اونقدر بزرگ شدم که باید فهمیده باشم به اون آدم نمی گن آدم خوب ولی هنوز نفهمیدم خوب بودن یعنی چی؟ چه جوری باید بود؟
دعوا سر چیه تو دنیا؟ این همه ظلم واسه چیه ؟؟ پول؟ قدرت؟ چی؟؟؟ چرا من نمی فهمم ؟؟!!!
من خیلی قاطی کردم مغزم می خواد بترکه ...
می رم فیلم ببینم شاید فراموش کردم و گرنه می خوابم ....

۳ نظر:

آذین گفت...

چه پست قشنگی. نگران پر کاری مغزتم. چرا باید اینقدر رنج بکشی؟ آخه چرا؟ اونوقت به من میگی مواظب خودت باش. از صبح تا شب کار میکنی و بعد خودتو با سنگ سر ره مقایسه می کنی؟ دعوا توی دنیا دقیقا سر همون چیزایی ه که گفتی: پول، قدرت، شهوت ... ما آدما عقب مونده تر از اونی هستیم که نشون میدیم. تکنولوژی ظاهرمون رو مدرن کرده. دنیا پر از کثافت هایی ه که قبلا بود. خودتو هرگز سنگ ندون و نادونی اونها رو به پای خودت ننویس. خواهش میکنم استراحت کن.

احسان گفت...

یه وقتایی که بچه تربودم ودرسام خیلی خوب بودمیخواستم دکتربشم هیچ کس هم ازین خواسته من خندش نمیگرفت ! میخواستم بی پولارومجانی عمل کنم ازهیچ کس هم قبل عمل 200 تا امضانگیرم که اگه عزیزشونو کشتم کاری به کارم نداشته باشن!! اماخب نشد والان شدم مهندس ! خیلی خوشحال ترم که اینجوری شد...میخوام بگم بعضی وقتا واقعا ادم خوب همونه که کاری به دیگران نداره حداقل اذیت و ازار که نمیده مردمو......همین.....راستی ادم شلخته همون سنگه هم نیست پاشو تختتوجمع کن وهرچیزیو سرجاش بذار

Monelly گفت...

دوست داشتم. بهم چسبید یک جورایی.