۱۳۸۹/۰۹/۲۹

دعوا در خیابان

سر کار بودم و پشت کامپیوترم که یک دفعه احساس کردم عرق سرد کردم و دست و پام یخ کرد . یه کم هم حالت تهوع گرفته بودم با عجله اومدم بیرون سوار ماشینم شدم تا زودتر خودم رو برسونم به خونه . دو تا ماشین جلوی من به موازات هم می رفتند و حرف می زدند هر چی صبر کردم تا بس کنند ولکن نبودند و آخرش دستم رو گذاشتم رو بوق . یکی از ماشینها که یه آقای جوون توش بود دستش رو آورد بیرون و یه فحش بد با دستش داد . منم حسابی عصبانی شدم . بوق زدم و دنبالش کردم و کوبیدم پشت ماشینش با عصبانیت پیاده شد که بیاد منو بزنه خوبه در ماشین قفل بود اومد بازش کنه وقتی دید قفله با پاش چند بار کوبید به در ماشین .
منم هی می گفتم بزن کنار تا بیام نشونت بدم مرتیکه عوضی . بعدش یارو داد زد که فکر کردم مردی که اینطوری رانندگی می کنی . بعدش احساس کردم خجالت کشید نمی دونم ولی سرعتشو کلی کم کرد تا من رد بشم و برم.
نمی دونم چرا این اتفاق افتاد نمی دونم چرا اینقدر از اون حرکتش عصبانی شدم . نمی دونم ...
به هر حال اینم یه اتفاق بود واسه خودش من خیلی حالم بد بود و فشارم پایین بود وگرنه حتما مجبورش می کردم وایسه باهاش راجع به کار زشتش حرف بزنم.
الان هیچ احساس خاصی ندارم نه عصبانیم و نه ناراحت فقط دستام یخ کرده سرم هم درد می کنه ....

۱ نظر:

ناشناس گفت...

kheily narahat shodam ! in adamaye mariz kam nistan , nemidoonam chera harchi kesafat o marizie mogheye ranandegi khodesho neshoon mide , hala age ino bedoone mashin mididin momken bood ye adame mohtaram be nazar biad , nemidoonam che dastanie , engar too mashin ke mishine o daro mibande fekr mikone dige az hame chi joda shode , faghat moshkele oon nist , fekr mikonam kheiliamoon injuri bashim bazia kam bazia ziad .