۱۳۹۰/۰۷/۰۳

من و کارم

ساعت نزدیک به 8 شبه و من همچنان نشستم اینجا پشت میز کارم و نمی خوام برم خونه.
شب شده . چراغ خونه ها روشن شده .
می دونم که خسته ام . می دونم مغزم کار نمی کنه . می دونم فردا هم یه روز دیگه است .
اما همچنان نشسته ام . الان دیگه کار هم نمی کنم ولی نمی دونم چرا پاهام کمکم نمی کنن تا برم خونه .
کاش می شد از کارم بگم و کسی به غیر از همکارام بفهمه که چی می گم. آخه این چه کاریه که نمی شه دو کلمه راجع بهش حرف زد.

دلم به شدت یک کار 100 در 100 متفاوت می خواد.

در فضایی متفاوت. با آدمهایی متفاوت.

...............

۱ نظر:

آذین گفت...

من کاملا اشتهای بازی دارم تا در مورد کار شما بدونم :) دوست دارم ببینم اگه یه روز دوباره فرصت انتخاب داشته باشم شغلی مثل شغل شما رو انتخاب می کنم. هر چند جوابش رو می دونم نه. چون من یه کار ملموس دوست دارم. شاید چون از کار شما دانش کافی ندارم برام ملموس هم نیست. نمی دونم...