۱۳۹۰/۰۴/۱۴

زنان محرک مردان

داشتم از یه جلسه 4 ساعته خیلی سنگین بر می گشتم . هوا خیلی خیلی گرم بود . احساس خفگی می کردم. گوشه تاکسی نشسته بودم و راننده به بهانه نداشتن بنزین کولر را روشن نمی کرد. از این همه بدبختی از این مقنعه از این مانتو از این زندگی بیزار بودم . از اینکه توی این گرما باید این مقنعه مسخره خفقان آور را بپوشم و دم نزنم بیزار بودم. از خودم و از این همه تحقیر بیزار بودم. گرما مرا دیوانه می کند . در اتوبان صدر ترافیک بدی بود . من کلافه و خسته به زمین و زمان فحش می دادم . یکدفعه سر و کله چند مرد زشت کلاه کج به سر پیدا شد . دیدم جلوی ماشین چند خانم را گرفته بودند به خاطر حجابشان بود که مجبور بودند بایستند و تذکرات چند مرد بدهیبت را بشنوند و نمی دانم در ادامه چه بلایی سرشان می آمد .
اینهم دیگر مد جدید است وسط اتوبان می ایستند خانمهای بدبختی را که در این مملکت با زور نصف یک مرد محسوب می شوند را وادار می کنند از خط سرعت به خط کنار بروند بعد در بهترین حالت مجبورت می کنند روسریت را جلو بکشی یا آستینت را پایین بیاوری یا آرایشت را پاک کنی .
گاهی هم همانجا ماشینت را توقیف می کنند و اینست حال و روز امروز ما.
دیشب در جایی مهمان بودیم . تلویزیون روشن بود و خبر دادند که از امروز ورود خانمها به جاهایی که قلیون سرو می کنند ممنوع است.
چند مهمان خارجی هم آنجا بودند من خبر را برایشان ترجمه کردم . یک خانم اسکاتلندی در جمع بود گفت اینها بیمارند ، مریضند دیوانه اند . گفت شاید کمی درک کنم که چرا نمی گذارند شما دوچرخه سوار شوید به خاطر نمایش بدنتان ولی واقعا قلیان کشیدن که تحریک کننده نیست. و من جوابی جز یک خنده تلخ نداشتم.
وای بر این مملکت با این آدمهای مریض ، فکرهای بیمار و احمقانه و وای بر ما که می نشینیم تا تحقیر شویم . اجازه می دهیم راجع به همه چیزمان نظر بدهند. در مورد خصوصی ترین قسمتهای زندگیمان نظر می دهند و ما خسته و بی حوصله از جنگ و دعوا و دردسر آسته می ریم و آسته می یایم تا کسی به خودش اجازه ندهد شاخمان بزند.
سرم گیج می رود.
.....

۱ نظر:

آذین گفت...

یعنی آدم براش چی می مونه که بگه؟! یواش یواش با پنبه سر میبرند. فرداس که از عربستان هم جلو بزنیم.