۱۳۹۰/۰۲/۲۱

دیوار

دیواری نیست که در انتهایش دری نباشد . روزنامه امروز شرق از زبان کیارستمی به مناسبت نمایشگاه عکس با نام "دیوار" این جمله رو نوشته بود.

منو برد به سالها قبل در یک خانه ای که به پزشکانی که طرحشون رو می گذروندند در یک روستایی در استان مرکزی داده می شد. برای دیدن دوستم رفته بودم. نقاشی روی دیوار بود 1000 پنجره تو در تو و در نهایت دیواری آجری .
نقاشی بسیار غمگینی بود. نا خود آگاه یاد شعری افتادم که یکروز ماندانا برایم خوانده بود و زیر نقاشی نوشتم

هر وقت به دیواری تکیه می کنم
حس می کنم پشت دیوار کسی هست که می تواند عاشق شود
تکه ذغالی بردارد
پنجره ای روی دیوار بکشد
و تکلیف خودش را با تمام ناشناخته های آنسوی دیوار روشن کند
....

تلاش می کنیم تا از سد دیوارهای بدون در هم بگذریم . اگر نتوانیم دیوار را خراب کنیم شاید بتوانیم روزنه ای در آن ایجاد کنیم . هر کس در حد توانش روزنه ای ایجاد می کند و مطمئنم روزی دیوار دیگر توان اینهمه روزنه را نخواهد داشت .

........

۲ نظر:

آذین گفت...

این همه امیدت رو با همه وجودم تحسین میکنم. من هم سعی می کنم به همه دیوارها همین طور نگاه کنم ولی گاهی اوقات ناخوداگاه منفی سازم ظاهر میشود و مرا بدون این که بخواهم در خود غرق میکند. کلی دست و پا میزنم تا دوباره بیرون بیایم و این ماجرا سلسه آور تکرار میشود.

مژگان گفت...

سلام ميتراي من،

يادمه اين متن رو اولين بار كه وبلاگ قبلي رو راه انداخته بودي يعني نميدونم چند سال پيش هم گذاشته بودي توي وبلاگت.و چند وقت بعد هم يه بار يه كامنت تو 360 براي من گذاشتي باز همين جمله رو.