۱۳۹۰/۰۲/۱۴

معیارهای دوست داشتن

دوستانی قدیمی دیشب مهمانم بودند .بچه تقریبا دو ساله دوستم که به اندازه یک بچه 5 ساله خوب حرف می زد و بسیار هم بامزه بود یک دنیا نشاط به جمع می داد و با حرفهاش ما رو می خندود . از جمله تعریف پی پی . که غذا وقتی از معده می ره تو شکم قسمت های بدش پی پی می شه . اینها رو گفتم که بگم من و این دوستم با اینکه خیلی دوستای خوب و قدیمی هستیم ولی جبر روزگار فاصله انداخته بین ما و من شاید سالی یک بار بیشتر نمی بینمش . بچه اش رو هم آخرین بار 1 سال پیش دیده بودم و در نتیجه منو اصلا نمی شناخت . اول که وارد شده بود هی پرسیدم خاله رو دوست داری؟ کاملا صادقانه گفت نه . باز یه کم دیگه که گذشت گفتم خاله رو دوست داری یه کم فکر کرد گفت نه . خوب دلیلی برای دوست داشتن وجود نداشت . آخرای مهمونی بعد از کلی خوراکی دادن به بچه و بازی کردن باهاش بالاخره وقتی پرسیدم منو دوست داری؟ گفت دوست دارم عاشقشم . (به جای عاشقتم می گفت عاشقشم تنها کلمه ای که اشتباه گفت)
کلی خوشحال شدم و ذوق کردم و آخر شب هم که اصرار داشت منم باهاشون برم خونشون.
خلاصه اینکه اینو گفتم تا بگم برای اینکه کسی رو دوست داشته باشی و یا عاشقش باشی باید دلیل داشته باشی. همینطوری نمی شه و خوب هر کسی هم معیارهایی واسه دوست داشتنش داره از یه بچه گرفته که به خاطر خوراکی و بازی می تونه کسی رو دوست داشته باشه تا یه آدم بزرگ که به خاطر پول می تونه کسی رو دوست داشته باشه یا ....... دیگه خودتون بهتر می دونید معیارها رو.
ولی آنچه که مسلم است نمی توان بی دلیل دوست داشت . نمی توان به خاطر هیچ کسی را دوست داشت . منظورم اصلا دلایل صرفا مادی نیست . ممکن است کسی را به خاطر شخصیتش دوست داشت کسی را به خاطر مهربانیش دوست داشت . کسی را به خاطر قیافه اش و ... ولی بی دلیل نمی شود .

بعضی ها می خواهند آدم به زور دوستشان داشته باشد . به خاطر هیچ . هیچ مطلق.
می گویم منطقی نیست . برو و کسب معرفتی کن و تغییری در شیوه زندگی و شخصیتت بده تا شاید بتوان دوستت داشت .نمی دانم ولی به نظرم بعضی ها را حتی با معیارهای یک بچه هم نمی توان دوست داشت . بعضی ها واقعا با معیارهای هیچ آدمی در جهان دوست داشتنی نیستند .

و در دوست داشتن هیچ اجباری نیست .
..........................

۳ نظر:

آذین گفت...

چقدر آروم، چقدر بی نظیر. چقدر لذت بردم. به خصوص حالا که خیلی چشم به راه یه پست بودم...
کاملا موافقم. هر کسی رو باید به یه دلیلی دوست داشت. دوست داشتن بی دلیل نمیشه. واسه همین میشه کسی رو که یه وقت دوست داشتی دیگه دوست نداشته باشی. به خاطر همین دلیل. این یکی از موضعات بحث من با شوهرمه. اون قادر نیست برای دوست داشتنش دلیل ببینه. دوست داشتن هاش بی منطقه. اصولا اگر کسی زمانی در اون حس دوست داشتن رو برانگیخته باشه چی بشه که از چشمش بیفته. منظورم صرفا دوست داشتن های عشقی نیست. دوست داشتنهای عام...
اما من چرا میترا رو دوست دارم؟ میترا خیلی بامزه حرف میزنه، خیلی می فهمه، خیلی باهوشه، قویه، موفقه، صادقه، شدیدا رقیق القلبه. حتی غمش با غم همه ی عالم فرق میکنه. خیلی self esteem بالایی داره، یه جور خاصی با شخصیته... نمیدونم چرا تصمیم گرفتم دلایل خودمو بگم. شاید چون یه جوری محور اصلی همیشگی من در علاقه به دیگرانه...
راستی جملات آخر خیلی ناب بودند!می گویم منطقی نیست . برو و کسب معرفتی کن و تغییری در شیوه زندگی و شخصیتت بده تا شاید بتوان دوستت داشت :)

علي گفت...

به نظر من دوست داشتن عقلي نيست، قلبيه پس دليل نمي خواد. اگه براي دوست داشتن دنبال دليل باشيم شايد هيچ موقع كسي رو دوست نداشته باشيم چون براي هر دليلي ميتونيم توجيه درست كنيم.
اگه قلبمون بخواد كسي رو دوست داشته باشه براش دليل درست مي كنه.

مژگان گفت...

ديدي گاهي از كنار يه آدمي رد مي شي تو كوچه و خيابون فكر مي كني حس خوبي بهش داري؟...من اين به خاطر هيچي دوست داشتنا رو هم دوست دارم ...تو خودت از اون آدمايي بودي كه اولين بار كه تو شركت ديدمت با خودم گفتم اينو ميشه دوست داشت!يادته اولين بار توآشپزخونه ي شركت(اون موقع ها هنوز رستوران نداشتيم و اينقدر شيك و پيك نبوديم) بهت گفتم اگه دوست داريد باييد با ما ناهار بخوريد؟يادته؟...