۱۳۸۹/۱۰/۲۸

تو را من چشم در راهم

تو را من چشم در راهم
شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم.
......
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد
وخاصیت عشق اینست
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم
آنوقت میان دو دیدار قسمت کنیم
.
.
.
....
همه این شعرهارو واسه تو حفظ کرده بودم .
واسه اینکه یه روز بیایی و در حال راه رفتن تو کوچه و پس کوچه های شهر برات بخونمشون .
تو کافه نشسته بودم چشمم به در بود با تمام وجود آرزو می کردم در باز بشه و تو بیای تو . چشمامو بستم به اون جمله دکتر شریعتی فکر کردم . اگر چیزی رو با تمام وجود از زندگی بخوای اگر از ته وجودت بخوای حتما زندگی اونو بهت می ده . و من تو اون لحظه با تمام وجودم با تک تک سلولام می خواستمت من حتی نمی دونستم تو زنده ای یا مرده ولی می خواستمت . چشمامو محکم به هم فشار دادم یه بار دیگه از ته دل خواستمت . احساس کردم یکی دم میز ایستاده چشمامو باز کردم . همون کفشهای قهوه ای همون شلوار مخمل کبریتی کرم رنگ می ترسم به بالا نگاه کنم می ترسم تو نباشی همون بارونی همیشگی سرمو می یارم بالاتر همون نگاه وای خدا باورم نمی شه درست مثل همون روزا 15 سال گذشته ولی تودرست مثل روز اولی .
خواب عجیبی دیدم . مدتهای زیادی بود که بهش فکر نکرده بودم .
.....
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبانند
......
منتظر هیچ چیزی نیستم
.....

۳ نظر:

آذین گفت...

ای کاش بعضی خواب ها به واقعیت می پیوستن. ولی اینکه آدم چیزی رو که از طبیعت با تمام وجود بخواد بهش داده میشه رو یه جورایی قبول دارم...

ا.ع گفت...

liked it

احسان گفت...

رواق چشم من اشیانه توست کرم نما وفرود آ که خانه خانه توست......
یاد ترانه زیبای بانوی موسیقی و آواز هایده عزیز افتادم که این روزا سالگردشه......
الاله غنچه کرده کاش بودی و میدیدی کبوتر بچه کرده کاش بودی و میدیدی
گلا چشم انتظارن تاازدربرسی تو
گلاغرق بهارن کاش بودی و میدیدی

آه دلم گرفت.....چشام ساز گریه میزنن......یاداونایی افتادم که دوسشون داشتمو نیستن....اونایی که قشنگترین لحظه هامو باهشون داشتم.....مامانم......یادش بخیر......عاشقش بودم.......واقعا سرها درگریبانند....شانه هایش رابرای گریه کردن دوست دارم.....