۱۳۹۰/۰۷/۲۳

مرد 800 ساله کابوس من

مثل آن مرد 800 ساله دور زندگی مردم می چرخم و تکرار تهوع آورشان را می بینم . به بیهودگی هایشان می خندم. مشکلات تکراریشان را نظاره گر می شوم . می بینم که شادی ها چقدر زودگذر و سطحی و غمها چقدر ناپایدارند.
خسته می شوم خسته ....
کاش در یک جزیره ای ایزوله شده بودم و در تنهایی برای زندگیهای دیگران رویا می بافتم .
دلم یک تنهایی واقعی می خواهد. و بی خبری ....
......

۱ نظر:

آذین گفت...

ای کاش بتونی واقعا یه کم سر تو خلوت تر کنی. چون این چیزایی که بهش نیاز داری هر چند به صورت خالص ممکن نیستن اما درصدیشون لا اقل مثل اکسیژن برای زندگی لازمه. لااقل برای زندگی من. رویا بافی. تنهایی. بی خبری...