۱۳۹۰/۰۵/۱۲

مهربانی

دلم می خواهد همیشه به همه لبخند بزنم. دلم می خواهد با همه مهربان باشم. یاد گرفته ام هیچ چیز بالاتر از مهربانی نیست . مهربانی می کنم نه به این خاطر که بقیه به مهربانی من نیاز دارند . مهربانی می کنم چون خودم به مهربان بودن نیاز دارم. ارزش لبخند یک رفتگر ، یک راننده تاکسی ، یک معلم ، یک مغازه دار ، یک کارمند بانک ، یک همکار ، یک دوست ، یک فامیل ... را خوب می دانم . گاهی محتاج یک لبخند حتی از یک غریبه ام. رهگذری در یک کوچه طولانی . راننده ای یک ماشین . کارگر پمپ بنزین ... هر کسی که باشد ... فقط لبخند بزند.

و گاهی هر چه می گردی پیدا نمی کنی کسی را که لبخند بزند. گاهی از صبح تا شب حتی یکنفر را هم نمی بینی که لبخند بزند....

کاش همیشه یادمان باشد مهربان باشیم.
کاش هیچوقت یادمان نرود مهربانی را ....
....

۱ نظر:

آذین گفت...

در رمان دزیره از زبان دزیره خوندم که فلان شاهزاده خانم چون از اصالت برخوردار بود تحت نظر معلمان اخلاقش یاد گرفته بود در هر موقعیتی لبخند بزند. لبخندی که از یک رفتگر یا یک راننده تاکسی به آدم تحویل داده شود خیلی رضایت بخش است آخر این اقشار بیچاره اکثرا در نارضایتی به سر می برند. لبخند دیگران به آدم دلگرمی میدهد و لبخند خود آدم به آدم سلف ایمیج خوبی میدهد.