۱۳۹۰/۰۲/۰۱

تهران در بعد از ظهر

تهران در بعد از ظهر اسم کتابیه از مصطفی مستور . چند تا داستان کوتاه داره و بسیار زیاد توصیه می کنم بخونینش . مخصوصا داستان تهران در بعد از ظهرش رو . یه جای داستان یکی می گه تهران در اون شب خدا نداشت . به نظر من که تهران اصلا خدا نداره .

فیلم before sunrise یه ادامه هم داره که اسمش before sunset هستش و گویا 9 سال بعدش اتفاق می افته و دو تا جوون 9 سال پیش کلی عوض شدن . امشب می بینمش بعدش نظرم رو می گم.


از دیروز که اون آهنگ دنیا می دونم اینکه خوبم فحشه برات رو گوش کردم تقریبا 1000 بار راستی راستی حالم خوب شده .

دنیا چی داره که براش بسوزم عاشقش شم چشم بهش بدوزم ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدائیش چی داره؟

........

۲ نظر:

آذین گفت...

من هم دو تا کتاب از مصطفی مستور خوندم که دوستشون داشتم: روی ماه خداوند را ببوس و استخوانهای خوک و دستهای جذامی. این یکی رو هم حتما می خونم.
خیلی خوشحالم که بهتر شدی :)
منتظر before suset هم هستم.

مژگان گفت...

سلام ميتراي من،
دوسِش دارم فراوون اين آقا مصطفاي مستور رو.آخرين كتابايي كه ازش خوندم حكايتي بي شين، بي قاف بي نقطه بود و چند روايت معتبر كه عاشقشونم.مخصوصا" اين آخري.بايد برم سراغ ايني كه ميتراي عزيزم، ازش خوشش اومده....
مي دوني ميتراي من اين دنيا هيچي نداشته باشه(كه خدائيش نداره) جائيه كه اونجا دوست با معرفت هست مثل تو، و جائيه كه ميشه توش عاشق شد، بقيش مال كساني كه دارن به خاطرش گوشت همديگر رو مي خورن...عاشق كه باشي دنيات يه جور ديگه ميشه بچه(مي دونم داري تو دلت مي گي برو بابا، باز حرفاي رمانتيك زد، عشق چيه، عاشقي كيلو چنده...)