۱۳۸۹/۱۱/۱۷

ای کاش من هم یک خواننده بودم

اینروزا به هزارو یک دلیل حالم بده .با آدما هم اصلا حال نمی کنم . یادمه دبیرستان که بودم یه کتابی می خوندم . داستان یه گارسون رستوران بود که آدم خیلی آرومی بود و رئیسش خیلی دوستش داشت کارش رو خیلی خوب انجام می داد . ولی اون از مردم بیزار بود . همیشه تو دلش به همه مشتریها فحش می داد . بعد از یه مدتی یواش یواش شروع کرد زیر لبی فحش دادن بعد هی صداش بلند تر شدو بلند تر شد تا عملا بلند بلند فحش می داد . مثلا غذا رو می ذاشت جلوی مشتری و بهش می گفت کوفت بخوری شکم گنده بی ریخت . یا یه نوشیدنی برای خانومه می ریخت و می گفت چه سبیلای پر پشتی داری فکر کردی زردشون کردی معلوم نیستن؟ یا می گفت با اون خال بیریخت گنده ات چه عشوه شتری هم می یای . خلاصه بالاخره اینقدر بلند بلند فحش داد تا بعد از چند بار دعوا راه افتادن رئیسش اخراجش کرد . تازه گیها منم بدجوری تو دلم به زمین و زمان فحش می دم و همش می ترسم مثل اون آقاهه بشم. یه بیزاری یه خشم یه نفرت بدی دارم .
دیشب خیلی سرد بود سرحال نبودم رفتم خونه می خواستم بخوابم ولی باید یه سر می رفتم بیرون نیم ساعت باقیمانده رو فقط می تونستم موزیک گوش کنم . تلویزیون رو روشن کردم کانال pmc داشت یه کلیپ پخش می کرد . فقط لبهای خواننده به صورت سایه دیده می شد .
همین که می نویسم و به واژه می کشم تو رو
دوباره بار غم می شینه روی شونه های من
همین که میشکفی مثه یه گل میون دفترم
دوباره گرمی لبات دوباره گونه های من
همینکه می ری از دلم قرار آخرم می شی
دوباره زخم می خورم دوباره باورم می شی
همیشه کم می یارمت همیشه کم می یارمت نمیشه که نبارمت
......
وای که چقدر این آهنگ به من چسبید . مهرنوش بود خواننده اش. انقدر بهم حال داد که یه دفعه دلم خواست خواننده بودم و به مردم با صدام با خوندنم با کلماتم حال می دادم. همین مردمی که تا دو دقیقه قبل بیزار بودم از همشون. فحشها برای مدت کوتاهی قطع شد .
گریه فقط کار منه تو اشکاتو حروم نکن
به واژه ای نمی رسی اینجوری پرس و جو نکن
فاصله ها مال منن
....
همیشه کم می یارمت
همیشه کم می یارمت.
......
مغزم خراب شده کلمات تو کله ام انعکاس پیدا می کنند .
سرم پر از کلمه است .
.....

هیچ نظری موجود نیست: