۱۳۸۹/۱۰/۱۵

وای باران باران

شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی یاد تو را خواهد شست؟
باورم نمی شد وقتی از خونه اومدم بیرون و دیدم که زمین خیسه . البرز سفید پوش شده . البته قول من برای وقتی بود که کل تهران سفید پوش بشه نه فقط کوهها.
ولی به هر حال هر چند باران قطره چکونی داره می باره یعنی خیلی کمه ولی خیلی خوبه . همینقدرش هم غنیمته. صبح این آقایی که مسئول پارکینگ شرکته یه چیزی رو نشونم داد . از ماشینم یه چیزی به سیاهی روغن چکه می کرد . بعدش گفت که این روغن نیست امروز از همه ماشینا این می چکه باورتون نمیشه بارون آلودگی رو به شکل یه روغن سیاه در آورده بود. وحشتناک بود.
آسمون ببار ببار ببار .
دیشب خیلی زود خوابیدم.
به خیلی چیزا فکر کردم و خیلی کارا که می تونستم بکنم ولی ترجیح دادم که بخوابم.
الان سر کارم پنجره رو به البرز که امروز داره لبخند می زنه بازه . چایی هم کنار دستمه می خوام کار رو شروع کنم . آفتاب می خواد با زور بیاد بیرون کاشکی ابرا پیروز بشن .
دعای کورش کبیر :
خداوندا این کشور را از دشمن ، از خشکسالی و از دروغ محفوظ بدار.
آمین ...

۲ نظر:

آذین گفت...

چه پست فوق العاده ای. مو به تنم سیخ شد! هم از شروعش و هم از پایانش.
خدا رو شکر که بارون اومد. اینجا هم هوا به شدت ابری ه ولی بارون نمیاد، شاید دیشب که ما خواب بودیم باریده.

آذین گفت...

راستی اینجا هم بارون اومد، از اون بارون های اساسی! از حدود 11 صبح شروع شد و تا الان ادامه داره...
باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بام خانه :)